من از پایان شروع کردم، من از مغرب طلوع کردم بدون توشه و همراه، بدون یاور و همسر بدون اسب و ارابه، بدون مرشد و راهبر من از اعماق گمنامی، من از گودال ناکامی، من از بن بست هر تصمیم، پر از زخمای بی ترمیم به دشواری شروع کردم، به دشواری طلوع کردم هزار مانع، هزار دیوار، هزار چاه کن به اسم یار هزار شب، ترس تیر خوردن، به دست نارفیق، مردن! من از وحشت، شروع کردم؛ پر از تردید طلوع کردم قدمهام، گاهی سست میشد؛ تنم یکباره یخ میکرد یکی مثل شبح، از دور، سرم داد میکشید: هزار ,طلوع ,طلوع کردم ,شروع کردم، منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

BITCOIN پهنه ی کویر دز سامن ستون دین فروش تنباکو های النخل و الفاخر انتخابات مجلس نقد و بررسی آراء منصور هاشمی خراسانی alish